Jan 30, 2008

عدالت اسلامي و وظایف جوانان

جناب مولانا غلام حیدر فاروقی

امام جمعه اهل سنت بیرجند
درباره عدالت اسلامي ، آيات بسياري در قرآن مجيد اشاره شده که ما به چند آيه از آن اکتفا مي کنيم:
(ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي ) خداوند مسلمانان را دستور به عدالت و نيکي کردن و بخشش به خويشاوندان مي دهد. (اقسطوا ان الله يحب المقسطين ) عدالت کنيد که خدا عدالت پيشگان را دوست دارد ( ان الله يامرکم ان تؤدو الامانات الي اهلها و اذا حکمتم بين الناس ان تحکموا بالعدل ) خدا به شما دستور مي دهد که امانتها را به صاحبانشان برگردانيد، و هر گاه بين مردم داوري کرديد به عدالت داوري کنيد.
پيامبر خدا (ص) مي فرمايند: محبوبترين انسانها نزد خدا حاکم عادل است و مغبوض ترين انسانها حاکم جاهل و ستمگر است. و باز در روايتي ديگر مي فرمايد: سه نفرند که اهل بهشتند. اول: انسان عادل، دوم: انساني که قلب مهرباني دارد. نسبت به خويشاوندانش و... حتي نسبت به حيوانات. سوم: ثروتمندي که با عفت است و صدقه و خيرات مي دهد. (يعني ثروت او را به فساد نمي کشد) با داشتن ثروت عفت و پاکدامني را حفظ مي کند، مال و ثروتي را که خدا به او داده در راه خدا انفاق مي کند.
عدالت جنبه ها و ابعاد مختلفي دارد، عدالت با نفس يعني انسان نفسش را اصلاح کند و آنرا از رزايل اخلاقي و شرک و کينه پاک سازد.
دوم: عدالت با خدا، يعني اطاعت کردن از دستورات خدا، و به او شرک نورزيدن و اخلاص در تمام اعمالي که انجام مي دهد. منزه و مبرا دانستن خدا در برابر تمام کاستي ها، و شکر و سپاسگذاري در برابر تمام نعمتهاي خدا.
سوم: عدالت با مردم، پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: يکي از انسانهاي که در روز قيامت در زير سايه عرش خدا قرار مي گيرد، حاکم عادل است، حاکمي که با رعيتش با عدالت و انصاف رفتار کند، فرقي قايل نشود ميان مليتها و آيين ها قوم و نژادي که هستند.
پيامبر خدا فرمودند: هر گاه امانت از بين رفت منتظر قيامت باشيد. سوال شد يا رسول الله منظور شما از امانت چيست؟ فرمودند: زماني که در يک حکومت مسئوليتها و پست هاي کليدي به انسانهاي که براي آن پستها و مقامها صلاحيت ندارند سپرده شود منتظر قيامت باشيد. و باز در جايي ديگرفرمودند: اگر در يک مملکتي پستهاي استانداري و فرمانداري آن حکومت به انسانهايي که شايستگي و لياقت آن مقام را ندارند در حالي که انسانهاي شايسته تر از آنها جود دارند واگذار شود منتظر قيامت باشيد.
پيامبر مي فرمايند: که اين حاکم در حقيقت به خدا و مردم و پيامبر خيانت کرده است. و باز در جايي ديگر مي فرمايند: اگر يک حاکمي پستهاي مملکت را بين خويشاوندانش يا بين دوستانش تقسيم کند، در حالکي که انسانهاي شايسته تر از آنان در مملکت هستند، اين چنين انساني هم به خدا و هم به مردمش و پيامبر خيانت کرده است. و در جايي ديگر مي فرمايند: حاکم عادل يعني اين که بين افراد ملتش فرق نگذارد. پس هر حاکمي نمي تواند در روز قيامت از آن گرماي طاقت فرسا در امان بماند و در زير سايه عرش خدا قرار بگيرد. حاکمي که اين خصوصيات را داشته باشد در زير سايه عرش الهي قرار مي گيرد.
عمر بن عبدالعزيز رضي الله عنه هنگامي که در بستر بيماري و در شرف مرگ هستند، افرادي از خويشاوندانشان به آنها مي گويند: اي اميرالمومنين چرا چيزي براي فرزندانتان باقي نگذاشته ايد که پس از شما به کسي محتاج نباشند، ايشان فرزندان خود را صدا مي زند، ايشان حدود 13 تا 19 تا پسر داشتند که هنوز به سن بلوغ نرسيده بودند. آنگاه خطاب به فرزندان خود مي گويد: اي فرزندانم من از حق شما چيزي به کسي نداده ام که حق شما باشد. لذا اگر شما انسانهاي صالح بوديد، خداوند متعال روزي بندگان شايسته اش را بر عهده گرفته است، خداوند انسان با تقوا را از تنگنيهاي زندگي نجات مي دهد و آنچنان روزي او را مي دهد که خودش هم نمي فهمد از کجا آمده است. اگر انسانهاي ناخلفي بوديد من هيچ گاه مالي را نمي گذارم که بعد از من در راه خلاف مصرف شود.
اين هشداري است براي مادر و پدراني که براي فرزندان خود مال زيادي مي گذارند در حالي که آنها را خوب تربيت نکرده اند و فردا اين مال و ثروت براي او وبال مي شود. مي ميرد ولي نامه اعمال او براي هميشه باز است و گناهان در نامه اعمال او درج مي شود، چون مال را جمع کرده است زکات آنراادا نکرده است. و الان فرزندان اين مال را در راه گناه خرج مي کنند، عمر بن عبدالعزيز به فرزندانش اين چنين مي گويد: من هيچ وقت راضي نشدم که از بيت المال چيزي را بردارم و براي شما پسنداز کنم. لذا وقتي که فوت مي کند به هر فرزندي کمتر از 20 درهم ارث مي رسد.
عدالت يعني اينکه هم در بيت المال عادل باشد و هم در رفتار با مردم، در زمان خلافت حضرت عمر بن خطاب(رض)، عمربن عاص از طرف ايشان والي مصر بود. روزي فرزند عمربن عاص در مصر با دوستانش مسابقه اسب سواري داشت، اسب يکي از دوستانش جلوتر از اسب پسر حاکم مصر قرار ميگيرد، فرزند عمر بن عاص ناراحت مي شود و شلاقي بر اين فرد مي زند و مي گويد: من فرزند استاندار مصر عمر بن عاص هستم. و تو نسبت به من بي ادبي کردي و نمي بايستي از من سبقت ميگرفتي! خبر اين ماجرا در مدينه به گوش حضرت عمر(رض) مي رسد. (خدا رحمت کند اين انسان را) ايشان به استاندارش نامه اي مي نويسد و مي گويد: در موسم حج امسال خودت و فرزندت همراه فرزند فلاني حاضر شويد. در موسم حج همه حجاج حاضر هستند، حضرت عمر(رض) عمربن عاص و فرزندش را و آن شخصي که شلاق خورده را فرا مي خواند و شلاقي به دست آن شخصي مظلوم مي دهد و مي گويد: به همان نحوي که تو را شلاق زده انتقامت را بگير. و رو مي کند به عمر بن عاص و مي گويد: اي عمر از چه زماني تو مردم را برده قرار دادي در حالي که انسانها آزاد از مادرانشان متولد شده اند؟!
اينچنين حکام عادلي فرداي قيامت در زير سايه عرش الهي قرار مي گيرند.
دومين شخصي که در زير سايه عرش الهي قرار مي گيرد، جواني است که در عبادت خدا پرورش يافته، و جواني اش را در عبادت خدا صرف کرده است. جوانان هر جامعه سرمايه آن جامعه هستند، جواناني که امروز وقت خود را در کنار تلويزيون و نگاه کردن سي دي هاي مبتذل و اينترنت صرف مي کنند، آگاه باشند و قدر خود را بدانند، چون عزت هر جامعه، به عزت جوانان آن جامعه بستگي دارد.
قرآن مجيد نمونه هاي والاي را براي ما معرفي مي کند که جوانان ما بايد از اين نمونه ها سرمشق و الگو بگيرندۀ حضرت ابراهيم جواني است که در جامعه اي پرورش يافته که همه بت پرستند و حاکم آن جامعه ادعاي خدايي مي کند، اما ايشان بنا به فطرت، کينه و نفرت از بت ها در قلب ابراهيم موج مي زند. لذا وقتي که به سن جواني مي رسد تحمل اين صحنه ها را ندارد. اولين سخني که به مردم و پدرش (که بت ساز بود) مي زند اين است که اين تمثالهايي که شما شب و روز مواظب آنها هستيد و آنها را عبادت مي کنيد، چه چيزي هستند؟ آنها مي گويند: اينها معبودهاي مايند، معبودهايي که پدرانمان آنها را عبادت مي کرده اند حضرت ابراهيم (ع) آنها را نصيحت مي کند و مي گويد: دست از بت پرستي برداريد و رو به خدا پرستي آريد: زماني که مي بيند که نصيحت در آنها کارگر نيست. روزي که مردم جشن گرفته بودند و براي شرکت در جشن به خارج شهر رفته اند. حضرت فرصت را غنيمت شمرده و وارد بت خانه مي شوند و همه بت ها را در هم مي شکنند، بجز بت بزرگ که او را گذاشتند. مردم وقتي که از خارج شهر برگشتند و آن صحنه را مشاهد کردند از يکديگر سوال کردند که چه کسي اين کار را کرده است؟ گفتند: جواني است که از بتها متنفر است و از بتها بدگويي مي کند و اسمش هم ابراهيم است. (جوانها دقت کنند جواني است که در برابر خانواده و يک حکومت ايستاده است و مي خواهد مردم را به سوي خدا دعوت کند و همه مشکلات و مصيبتها را به جان و دل خريده است) آخرالامر به اين نتيجه مي رسند که خرمني از آتش فراهم مي کنند و حضرت ابراهيم را در آن اندازند، خرمن آتش براي حضرت ابراهيم تبديل به گلستان شد. (جوان اگر متکي به خدا باشد و نافرماني نکند خرمن آتش براي او گلستان مي شود)
اين يک نمونه از جوانهايي است که جوانان ما مي توانند از اين نمونه قرآني الگو بگيرند.
دومين نمونه حضرت اسماعيل(ع) است، جواني است که هزاران آرزو دارد، که يک مرتبه از طرف خدا به حضرت ابراهيم دستور مي رسد که مي بايست فرزندت را در راه ما قرباني کني، حضرت اسماعيل هم فرزند همان پدر است، وقتي که حضرت ابراهيم(ع) مسئله را با حضرت اسماعيل(ع) در ميان مي گذارد، که در خواب ديده ام (خواب انبياء وحي است) که تو را در راه خدا ذبح مي کنم، نظر تو چه است؟ پسر مي گويد: اي پدرجان به آنچه امر شده اي انجام بده! و مرا اگر خدا بخواهد جزء صبر کنندگان خواهي يافت. اين جوان رشيد جانش را در طبق اخلاص مي گذارد و بدون کوچکترين شک و ترديد مي گويد: اي پدر مرا در راه الله قرباني کن.
سومين قصه، داستان حضرت يوسف(ع) است. سنبل عفت و پاکدامني براي تمام جوانان مسلماني که قرآن را تلاوت مي کنند.!
جوانان ما مي بايست از اين قصه ها درس بگيرند، جواني که در خانه عزيز مصر بزرگ مي شود و در زيبايي هم نظير و بديل ندارد، زماني که يوسف (ع) به سنت جواني مي رسد، عشق اين جوان در دل زليخا همسر عزيز مصر جا مي گيرد. او همسر عزيز مصر است، چگونه غرور و مقام و منزلتش را زير پا گذارد و در برابر کسي که در خانه اش بعنوان خدمتکار قرار دارد، تسليم شود. و خواسته اش را بيان نمايد. اما غرايز وقتي بر انساني غلبه مي کند، انسان تمام شرافت و عزتش را کنار مي گذارد که به خواسته اش برسد. و آن را ارضا کند.
همسر عزيز مصر مرتب دنبال فرصتي است که به هدفش برسد، با حيله هاي و کارهاي مختلف در سر راه حضرت يوسف (ع) ظاهر مي شود تا بلکه به خواسته اش برسد. اما يوسف جوان پاکدامني است که هيچ توجهي به اين چيزها ندارد و آن اعتنايي نمي ورزد.
وقتي که زن عزيز مصر که در زيبايي هم نظير ندارد مي بيند که يوسف هيچ توجهي به او ندارد، تصميم مي گيرد که به هر وسيله اي که شده آرزويش را برآورده نمايد، لذا حضرت يوسف را به داخل حجره اش فرا مي خواند و بعد از ورود حضرت تمام درها را قفل مي کند و پرده ها را مي اندازد و به يوسف مي گويد بيا به سوي من! ديگر چاره اي نداري حال مجبوري که خواسته ام را برآورده سازي!.
اما يوسف (ع) وقتي که مي بيند تمام درها بسته شده است و کسي هم نيست که به دادش برسد و او را از اين مخمصه نجات دهد. مي گويد: فقط يک ذات الهي است که مي تواند در سخترين شرايط به داد انسان برسد. مي گويد: من از شر نفسم سرکش به خدا پناه مي برم. خدا به کمکش مي آيد و او را از اين مخمصه نجات مي دهد. ولي باز هم زليخا دست از اين ماجراجويي بر نمي دارد و او را تهديد مي کند و مي گويد: اي يوسف اگر آن چه را که من از تو مي خواهم انجام ندي، تو را به زندان مي اندازم. حضرت يوسف(ع) در جواب تهديد زليخا مي گويد: خدايا زندان براي من بهتر است.
حضرت يوسف مي پذيرد که بهترين دوران جواني اش را در زندان سپري مي کند ولي حاضر نيست يک لحظه به غرايز نفساني اش پاسخ مثبت بدهد.
لذا خداوند هم به او عزت مي دهد و به او مقام نبوت اعطا مي کند، اين ها درسهايي است براي جواناني که مي خواهند الگو بر داري نمايند.
گروه ديگري از جوانان که خداوند در قرآن مجيد براي ما بعنوان اسوه معرفي مي کند، اصحاب کهف هستند. زماني که گروهي از جوانان به مبارزه با طاغوت بلند مي شوند خدا هم به آنها عزت مي دهد و نام آنها را در تاريخ براي هميشه جاودان نگه مي دارد.
صحابه پيامبراکرم (ص) اکثرا جواناني بودند که جان و مالشان را در راه اسلام فدا کردند. حضرت عمر(رض) در سن 27 سالگي به اسلام مشرف مي شوند، و از همان لحظه نخست در کنار پيامبراکرم قرار ميگيرد و به خانه کعبه مي آيند و اسلام را در آشکار مي سازند و در طول حياتشان هزاران خدمتهاي گرانبها به اسلام مي کنند، اسامه بن زيد جوان 18 ساله است که از طرف پيامبر به عنوان فرمانده لشکر اسلام تعيين مي شود در حالي که بزرگاني از صحابه مانند ابوبکر و عمرو غيره در اين لشکر حضور دارند. چون پيامبراکرم (ص) مي خواهند به مسلمانان بفهماندند که قدر جوانان را بدانيد و از نيروي جوانها بهترين خدمت را بگيريد و آنها را به حال خودشان رها نکنيد.
رقيب بن عامر(رض) صحابه جليل القدر پيامبر وقتي که به بارگاه رستم فرخزاد فرمانده سپاه ايران مي آيد و رستم از ايشان مي پرسد چه چيزي باعث شده که شما به خود جرات داديد به کشور ما حمله کنيد؟ ايشان در جواب رستم فرخزاد مي گويد: ما قومي هستيم که خدا ما را فرستاده تا انسانها را از قيد بردگي آزاد کنيم و به بندگي خدا دعوت کنيم، انسانها را از تنگناهاي دنيا نجات و به سعادت دنيا و آخرت دعوت کنيم، انسانها را از جور و ستم اديان رها و به عدالت اسلام فرا خوانيم.
جوانها بدانند که در پيشگاه خداوند مسئول هستند، پيامبراکرم (ع) مي فرمايند: قبل از هر چيز از انسان چهار سوال مي شود.
اولين سوال: عمومي است، اين که عمري را که خدا به تو داده بود چگونه صرف کردي؟
دومين سوال: اختصاصي است، اين که دوران جواني که ارزشمندترين دوران تو بود چگونه سپري کردي؟
سومين سوال: از مال او سوال مي شود، که مال خود را از چه راهي بدست آوردي و در چه راهي مصرف کردي؟ و از علم و دانش او هم سوال مي شود.
به همين خاطر پيامبر فرمودند: پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت بشماريد.
اول: جواني ات را قبل از پيري غنيمت بشمار، چون وقت پيري افسوس خوردن فايده اي ندارد.
دوم: تندرستي ات را قبل از بيمار شدن غنيمت بشمار.
سوم: فراقتت را قبل از گرفتار شدن غنيمت بشمار.
چهارم: مال و ثروتت را قبل از فقر و تنگدستي، غنيمت بشمار.
پنجم: عمرت را قبل از مردن، غنيمت بشمار.
وظايفه هر جوان اين است که احساس مسئوليت کند، و به اسلام افتخار کند، وقتي از حضرت سلمان فارسي(رض) سوال مي کنند که تو فرزند چه کسي هستي؟ ايشان مي گويد: من فرزند اسلام هستم. ايشان بالاترين افتخار اسلام را مي داند. عزت در اسلام است.
حضرت عمرفاروق (رض) زماني که به شام تشريف مي برند و مردم براي استقبال ايشان از شهر خارج مي شوند در بيرون از شهر به استقبال ايشان مي روند، چون حضرت عادت داشتن براي تواضع کفش نمي پوشيدند، حضرت ابو عبيده بن جراح عرض مي کند اي امير المونين مردم به استقبالتان آمده اند بهتر است که کفشهايتان را در نياوريده و بپوشيد. حضرت عمر(رض) در جواب مي گويد: عزت من در اسلام است نه در کفش به پا کردن يا نکردن.
اگر خواسته باشيم عزت را در غير اسلام جستجو کنيم، خداوند ما را ذليل و خوار مي کند.
از مسئوليتها ي ديگر جوانان اين است که به اسلام افتخار کنند و دنبال علم و دانش باشند. و مبلغان اسلامي واقعي باشند، امروز شاهديم که در جهان کفر بيش از چهار ميليون و پانصد هزار مبلغ دين مسيحي وجود دارد و براي دينشان تبليغ مي کنند که اکثرشان جوانان هستند.
جاي تاسف است که جوانان ما نشسته باشند و داعيان الي الله نباشند! جوانان ما بايد بزرگترين داعيان الي الله باشند و جهانيان را با پند و حکمت به سوي خدا دعوت دهند.
و دعوت هم تنها بيرون شدن و تبليغ کردن نيست. کساني که خداوند به آنها مال داده توسط مالشان و کمک کردن به مدارس و مساجد و نيازمندان دعوت دهند، و کسانيکه علم دارند با علم و دانششان به ديگران دعوت نمايند، و کسي که هيچ چيز ندارد با ااخلاق خوب و پسنديده حتي با يک لبخند زدن وظيفه اش را ادا نمايد. و خودش را جز داعيان الي الله قرار دهد.

Jan 25, 2008

شهادت حضرت امام حسين رضي الله عنه



متن خطبه نماز جمعه 28دی
توسط مولانا فاروقی امام جمعه اهل سنت بیرجند

جناب مولوی غلام حیدر فاروقی خطبه نماز جمعه این هفته را اختصاص دادند به موضوع جهاد و ماجراي کربلا و محرم از دیدگاه اهل سنت.
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل‌الله امواتا....
گمان نکنيد کساني که در راه خدا کشته مي شوند مردگانند بلکه آنان در نزد خدا زنده اند و روزي داده مي شوند و خوشحال و شادمان هستند و منتظر هستند که ياران و دوستان آنها به آنها بپيوندند. شهادت واژه بسيار مقدسي است، شهدا شمع محفل بشريتند، مي سوزند و به ديگران روشني مي دهند جهاد هم که وسيله اي براي رسيدن به اين مقام والاي شهادت است در اسلام از ويژگي هاي خاصي برخوردار است و راه رسيدن به عزت و شوکت و سيادت مسلمين در جهاد است به همين خاطر پيامبر مي فرمايند: کسي که جهاد نکند يا به فکر جهاد هم نباشد و بميرد بر شاخه اي از نفاق مرده است.
شهادت آنچنان مقام و مرتبه اي دارد که اگر انسان با اخلاص از خدا شهادت را طلب کند همچنان که پيامبراکرم مي فرمايند: اگر کسي از روي صداقت شهادت را از خدا طلب کند، خداوند مقام و منزلت شهادت را به او عطاء مي کند، گر چه در بستر خانه اش بميرد.
حضرت عمر رضي الله عنه در مدينه منوره اين دعا را مي کردند، خدايا شهادت را نصيبم کن! در حالي که اصحاب در شهر پيامبر از اين دعاي حضرت عمر تعجب مي کردند و مي گفتند: چطور ممکن است که در شهر رسول خدا (در مدينه منوره) شهادت نصيب اميرالمومنين حضرت عمر شود در حالي که براي شهادت بايد از خانه و شهر خارج شويم و در ميدان نبرد با دشمن بجنگيم تا آنوقت شهيد شويم.
اما از جايي که خداوند به بعضي از دوستان خاصش نور و بصيرتي عنايت مي کند که با آن نور و بصيرت بسياري از حقايق براي آنها آشکار و نمايان مي شود که توسط آن چيزها را مي بينند و مي فهمند که انسانهاي معمولي از درک آن عاجزند. اما زمانيکه حضرت عمر رضي الله عنه در محراب رسول الله شهيد مي شوند آن وقت اصحاب و ياران آن حضرت آن دعا را درک مي کنند که شهادت در شهر پيامبر بدون جنگ و ميدان کارزار هم مي تواند نصيب مشتاقان آن گردد.
و نام شان به عنوان اولين شهيد محراب در تاريخ ثبت مي شود. روزي اصحاب رسول الله از آن حضرت سوال مي کنند که از بين مردم چه کسي از (لحاظ مقام و منزلت) از همه بهتر است؟ پيامبر فرمودند: کسي که با جان و مالش در راه خدا جهاد مي کند. ديگري سوال کرد چه عملي از همه عملها بهتر است؟ مي فرمايند: ايمان به خدا و پيامبر و بعد جهاد در راه خدا محبوبترين عملها است! در روايتي ديگر مي فرمايند: يک شبانه روز در راه خدا جهاد کردن و از مرزها و سرزمينهاي اسلامي محفاظت و حراست نمودن از يک ماه روزه گرفتن و تمام شبها را به عبادت به صبح رساندن بهتر است.
پيامبراکرم در جايي ديگر قسم ياد مي کنند که من دوست دارم بارها در جبهه جنگ شرکت نموده و در اين راه جانم را فدا کنم.
و در جاييي ديگر مي فرمايند: آن گرد و خاکي که بر قدمهاي انسان در راه خدا مي نشيند، قدم و بدن شخص را از آتش جهنم محفوظ مي ماند، و مي فرمايند: وقتي که انسان وارد بهشت مي شود ونعمتهايي را که نه با گوش شنيده و نه با چشم ديده و نه بر قلب او خطور کرده را مي بيند حاضر نيست که براي يک ثانيه از بهشت خارج شود. اما شهيد آرزو مي کند که به دنيا برگردد و ده ها مرتبه در راه خدا کشته شود تا مقام بالاتري به او داده شود. و جايي ديگر مي فرمايند: دو قطره اند که نزد خدا بسيار محبوب اند، يکي قطره خوني که در راه خدا ريخته مي شود و ديگري قطره اشکي که از چشمهاي انسان در تاريکي شب از ترس خدا جاري مي شود. و مي فرمايند: دو چشم از آتش جهنم محفوظ مي ماند يکي آن چشمي که از ترس خدا اشک ريخته و دوم آن چشمي که براي حفاظت و نگهباني از کيان اسلام و مسلمين شبها را بيدار بوده صاحبان اين دوچشم از جهنم نجات مي يابند.
در بهشت صدها مقام و منزلت وجود دادرد که ويژه کساني است که در راه خدا جهاد کرده و شهيد شده اند. وقتي از پيامبر خدا صل الله عليه و سلم سوال مي شود اي رسول خدا مرا به عملي راهنمايي کنيد که با ثواب و پاداش جهاد در راه خدا برابر باشد؟ پيامبراکرم مي فرمايند:که عملي که با جهاد برابري کند سراغ ندارم! وقتي که انسان براي حفاظت از دين و اسلام و آبروي مسلمين جهاد مي کند و شهيد مي شود بايد مقام بس بالايي داشته باشد. تمام گناهان شهيد بخشيده مي شود، الا حق الناس که بايد ادا شود.
مسئله ديگر درباره عاشورا و دهم محرم است، که آيا روز عاشورا بخاطر شهادت امام حسين و يارانشان محترم است يا اينکه قبل از اسلام و شهادت امام حسين اين روز مهم بوده است يا خير؟ در هيچ جاي قرآن اشاره اي نشده که شما در روزهاي وفات انبياي گذشته عزاداري کنيد و يا اينکه عمل خاصي انجام دهيد،همچنين روز عاشورا (دهم محرم) قبل از اسلام محترم بوده است، پيامبراکرم مشاهده کردند که تعداي از مشرکين روز عاشورا را روزه مي گيرند و زمانيکه به مدينه منوره تشريف بردند در آنجا هم ديدند يهودها اين عمل را انجام مي دهند از آنها سوال شد که شما چرا روز دهم محرم را روزه مي گيريد؟ گفتتند: ما بخاطر شکرانه نجات حضرت موسي و بني اسرائيل و غرق شدن فرعون و لشکريانش اين روز را روزه مي گيريم. (اين قبل از فرض شدن روزه ماه رمضان بود) پيامبر اکرم فرمودند: ما مسلمانان سزاوارتر از اينها هستيم که اين روز را روزه بگيريم، لذا دستور دادند مسلمانان هم روز عاشورا و تاسوعا را روزه بگيرند (تا قبل از فرض شدن ماه رمضان، روزه در روز عاشورا واجب بود) اما در سال دوم هجري که روزه ماه مبارک رمضان فرض شد پيامبر فرمودند بعد از اين هر کس مي خواهد روز عاشورا را روزه بگيرد يا نگيرد عيبي ندارد. و در باره فضيلت روزه روز عاشورا فرمودند: خداوند تمام گناهان صغيره سال گذشته را مي بخشد. در فتح مکه يا حجه الوداع فرمودند اگر من در سال آينده در قيد حيات بودم روز نهم محرم يعني تاسوعا را روزه مي گيرم تا شباهتي با اهل کتاب نداشته باشد. ولي پيامبر سال بعد رحلت فرمودند و اين کار انجام نشد از اين روايت استنباط مي شود که بهترين روزهاي که مسلمانان در ايام محرم مي توانند روزه بگيرند تاسوعا و عاشورا است.
با مقدمه اي که بيان شد به اين نتيجه رسيديم که روز عاشورا روزي است که قبل از اسلام هم محترم بوده و در روايتي آمده که کشتي حضرت نوح در روز عاشورا در کنار کوه جودي پهلو گرفت. و در روايتي ديگر آمده که روز جمعه روز قيامت در روز دهم عاشورا خواهد بود، اين فضايل قبل از اسلام براي روز دهم محرم بوده و بعد از اسلام با دستور پيامبر اين احترام تثبيت شده و حضرت امام حسين رضي الله عنه و يارانشان که در چنين روزي به شهادت مي رسند. در واقع افتخاري براي آنها محسوب مي شود که قبل و بعد از اسلام مهم بوده است.
در اين روزها بعضي از فرصت ها و کساني که علم و دانشي ندارند به مقدسات اهل سنت توهين مي کنند و مي گويند: که اهل سنت اهل بيت پيامبر را قبول ندارند. و براي اين که عده اي را بفريبند مي گويند: اگر امام حسين را دوست دارند پس چرا براي آن حضرت عزاداري نمي کنند و لباس سياه نمي پوشند؟
بايد بدانيم که هر گروهي از مسلمانان براي خودش اعتقاداتي دارند بعضي از اين اعتقادات واهي و دروغ است و بعضي مطابق آيات قرآن و احاديث پيامبر است.
سوالي که مطرح مي کنند چرا اهل سنت در عزاداري امام حسين لباس سياه نمي پوشند؟ و يا اينکه اهل سنت اهل بيت پيامبر را قبول ندارند، بايد عرض کنم که اهل سنت براي عزيزترين کسان خود (پدر و مادر و فرزند و غيره) هم لباس سياه نمي پوشند. اگر براي عزيزترين کسان خود لباس سياه مي پوشيدند و براي عزاداري امام حسين نمي پوشندند درست بود. اهل سنت در هيچ مراسمي لباس سياه نمي پوشند.
چون باور دارند که پيامبراکرم صل الله عليه و سلم فرمودند: لباس سفيد بپوشيد زيرا لباس سفيد فقط مخصوص عروسي يا دامادي يا تولد نوزاد و يا کفن مردگان نيست. پيامبر اکرم مي فرمايند: بهترين لباس و پاکيزه ترين لباس، لباس سفيد است. وقتي پيامبر ما اين طور مي فرمايند: عقل هم اين را حکم مي کند که وقتي فرزندي بدنيا مي آيد لباس سفيد بپوشد احدي حاضر نيست که وقتي عزيزي از او فوت ميکند، کفن سياه بر تن او کند، يا شب دامادي لباس سياه بپوشد. وقتي که در سه مرحله از عمر او اين لباس محبوب ترين لباس است و پيامبر هم دستور مي دهند که لباس سفيد بپوشيد چرا ما لباس خود را در مراسم ويژه اي تغييردهيم؟ اگر پيامبر و اصحابشان اين کار را مي کردند ما هم اين کار را مي کرديم.
در هيچ کتاب و تاريخي حتي يک روايت پيدا نميکنيد که پيامبر هنگام از دست دادن فرزندشان يا شهادت يارانشان و يا شهادت عمويشان حضرت حمزه لباسشان را عوض کرده باشند يا صحابه بعد از فوت پيامبر اين کار را کرده باشند. پس متوجه مي شويم که پوشيدن لباس سياه در مراسم عزاداري درست نيست.
مطلب دوم اينکه چرا اهل سنت براي امام حسين رضي الله عنه عزاداري نمي کنند؟ شهادت امام حسين بزرگترين مصيبتي بود در تاريخ اسلام بر مسلمانان وارد شد. و قلب مسلماني نيست وقتيکه قصه کربلا را بخواند يا بشنود به درد نيايد و غمگين و ناراحت نشود!
اما براي چنين مصيبتي اسلام براي ما خط و مشي تعيين کرده است.
زماني که از انسان فرزندي يا عزيزي مي ميرد تحمل آن بسيار سنگين و دشوار است. تکليف شخص مسلمان در چنين حالتي چيست؟
آيا بايد عزاداري کنيم يا اينکه قرآن راه ديگري را به ما نشان مي دهد؟ قرآن مي فرمايد: اي پيامبر به صبرکنندگاني که هنگاميکه به آنان مصيبتي مي رسد مي گويند ما از آن خدا هستيم و به سوي خدا بر مي گرديم مژده بده! صبر آنچنان عبادتي است که اجر و پاداش همه عبادتها صد برابر يا هفتصد برابر داده مي شود ولي اجر و پاداش صبر کنندگان بي حساب است.
صابران چه کسانيند؟ اگر خداوند در همين جا آيه را تمام مي کرد همه مي گفتند منظور از صبر، در برابر مسايل دنيوي يا درد و رنجي است که به انسان مي رسد. ولي پيامبراکرم مي فرمايد: صابرين کسانيند که وقتي به آنها مصيبتي بزرگ مي رسد به سر و صورتشان نمي زنند. پيامبر خدا در مورد کساني که در برابر مصيبتها به صبر نمي کنند و به سر و صورتشان مي زنند و گريبانشان را پاره مي کنند مي فرمايند: از ما (مسلمانها) نيست کسي که هنگام مصيبت بر چهره خود مي زند و گريبان پاره مي کند و مانند دوره جاهليت حرفهاي کفر برزبان جاري مي کند.
شخص مسلمانان هنگام مصيبت بايد بگويد: ما از آن خدا ييم و بسوي او باز مي گرديم (يعني تسليم محض در برابر دستورات خداوند و اظهار عبوديت و بندگي در برابر خدا و اعتقاد به معاد و اقرار به اينکه به سوي خدا بر مي گرديم يعني معادي و قيامتي است)
کساني که در برابر مصيبت صبر مي کنند و جزع و فزع نمي کنند خدا وند متعال آنها را مغفرت مي کند و گناهان آنها را مي بخشد و رحمتهاي خود را بر آنها نازل مي نمايد و اينها انسانهاي هدايت شده هستند.
اينها دليل ماست در برابر کساني که مي گويند چرا براي امام حسين عزاداري نمي کنيد؟ دليل ما آيات قرآن و احاديث پيامبر و حضرت علي است. آيا کسي مي تواند ادعا کند که حضرت علي بعد از فوت حضرت فاطمه رضي الله عنها لباس سياه پوشيدند و عزاداري کردند؟ پس عمل ما عمل حضرت علي کرم الله وجهه و احاديث پيامبراکرم و عمل صحابه است .
جناب مولوي فاروقي در ادامه سخنانشان متذکر شدند که عمل ديگري که اکثرا در موقع عزاداري انجام مي دهند دعوتي ها است در صورتي که زماني که پيامبر خبر فوت جعفر بن ابي طالب را شنيدند دستور دادند که براي خانواده جعفر غذا بياوريد تا آنها به عزاداريشان بپردازند يعني وقتي کسي مي ميرد اطرافيان حق ندارند در خانه او غذا بخورند، بلکه بايد براي آن خانواده غذا ببرند.
ايشان در ادامه سخنانشان به اسامي شهدا کربلا اشاره کردند و گفتند: آيا شما اسامي شهداي کربلا را مي دانيد که چه کساني هستند؟ در کربلا معلي 72 نفر هستند که شهيد شدند، در ميانشان 23 نفر از اهل بيت پيامبر بودند. فرزندان حضرت علي و برادرن امام حسين که در کربلا شهيد شدند که عبارتند: محمد – عثمان – ابوبکر – جعفر – عباس – امام حسين بودند دو تا از فرزندان حضرت علي بنامهاي ابوبکر و عثمان، که واقعه کربلا همراه برادرشان حضرت امام حسين شهيد شدند در حالي که در ايام عزاداري نامي از آنها برده نمي شود. اگر قرار است که عزاداري کنيد بايد براي اين دو برادر امام حسين هم عزاداري کنيد! حضرت علي محبت خلفا را در دل داشتند که سه تا از فرزندانشان را به نام ابوبکر و عمر و عثمان نام گذاري مي کنند! نه تنها حضرت علي به محبت خلفاء عشق مي ورزيدند و آنها را دوست داشتند بلکه حضرت امام حسن عليه سلام که سه فرزندشان در کربلا همراه عموي گراميشان شهيد مي شوند عبارتنداز: عبدالله ، قاسم، ابوبکر . فرزند ديگرشان بنام عمر که زنده ميماند. و رسالت عموي بزرگوارشان را ادامه مي دهد.
بعد از واقعه کربلا از حضرت امام حسين دو فرزند در قيد حيات باقي ماندند يکي زين العابدين که در بستر بيماري بود و دومي عمر بن حسين که خردسال بود. امام سجاد فرزندي به نام عمر دارند امام موسي کاظم فرزندي به نام ابوبکر دارند، امام رضا دختري به نام عايشه دارند.
مولوي غلام حيدر فاروقي در ادامه سخنانشان گفتند: آنانيکه به حضرت علي و اهل بيت عشق مي ورزند، چرا اسامي اهل بيت را روي فرزندانشان نمي گذارند.
بياييم اين سنت را ترويج دهيم بياييم دوستي هايمان را به امام علي و حسن و حسين نشان دهيم. کساني که اهل بيت پيامبر را در برابر خلفا قرار ميدهند و اين طور وانمود مي کنند که اهل بيت پيامبر جدا از خلفا بوده اند، آنها دشمنان پيامبرند. وقتي از امام جعفر صادق سوال مي شود اگر شمشير آب طلا داشته باشد عيبي دارد؟ حضرت مي گويند خير! چون شمشير حضرت ابوبکر صديق آب طلا داشت. آنها تعجب ميکنند و مي گويند شما به ابوبکر مي گويي صديق مي فرمايند: هر کس به ابوبکر صديق نگويد خدا هرگز سخن او را تصديق نخواهد کرد. پس اهل بيت پيامبر با خلفاء هيچ اختلافي نداشتند. بلکه بلعکس به آنها عشق مي ورزيدند و اسامي فرزندانشان را به نام خلفاء مي گذاشتند و امام حسين که با هفتاد و دو تن از يارانشان در کربلا شهيد شدند به ما اين درسي را آموختند که نبايد در برابر يزيديان زمان تسليم شد.
محبت به اهل بيت جزء ايمان ماست، چرا که قرآن مي فرمايد: اي پيامبر بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيامبر اطاعت کنيد. محبت با شعار کافي نيست بلکه محبت زماني واقعي است که انسان از محبوبش پيروي کند و سعي کند کاري که او انجام داده انجام دهد و کاري که انجام نداده انجام ندهد.
امام حسين در وفات مادرشان حضرت فاطمه لباس سياه نپوشيدند و عزاداري نکردند ما هم که محبت اهل بيت پيامبر را جزء ايمان خود مي دانيم از آنها پيروي مي کنيم و در هر نمازهايمان بر آنها درود مي فرستيم.
ايشان در ادامه مطلبشان فرمودند که اين نامهايي که بيان کردم نه تنها در کتاب هاي اهل سنت آمده بلکه در تمام کتب اسلامي و اهل تشيع هم چاپ شده اين چيزي نيست که ما انکار کنيم.
ايشان به علت اطاله موضوع و اتمام وقت براي اينکه عده اي که مي گويند اهل سنت اهل بيت را دوست ندارند چند حديثي از پيامبر که در کتب اهل سنت روايت شده است بطور خلاصه ترجمه کردند. حديثي از پيامبر که در خطبه هاي نماز جمعه هر هفته خوانده مي شود، که پيامبر فرمودند: حسن و حسين دو سردار جوانان بهشت هستند. در روايتي ديگر پيامبر فرمودند حسن و حسين دو دسته گل من در دنيا هستند. حديثي که ابو هريره از پيامبر روايت مي کند که روزي پيامبر به حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين نگاه کردند و فرمودند من آشتي و صلح مي کنم با کسي که با شما صلح کند و مي جنگم با کسي که با شما بجنگد. و در روايتي فرمودند کسي که حسن و حسين را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کس که با آنان بغض و عداوت داشته باشد با من دشمني دارد. ايشان تاکيد کردند که احاديث بسيار است و لي به خاطر ضيق وقت به همين چند روايت مختصر اکتفا مي کنم اميدواريم که خدا به همه ما توفيق پيروي از پيامبر و اهل بيت عنايت بفرمايد. آمين

Jan 2, 2008

عيدقربان سال 86




متن كامل سخنان جناب مولوي غلام حيدر فاروقي امام جمعه اهل سنت بيرجند در عيد قربان سال86 با اندكي تخليص

بعد از حمد و سپاس خداوند در آغاز سخن فرا رسيدن عيد سعيد قربان را به همه مسلمين جهان و به شما برادران و خواهران نمازگذار تبريك عرض مي كنم واز اينكه امروز روز جمعه است و مهمترين عمل نزد خدا قرباني است لذا من سعي مي كنم سخنانم را كوتاه وبه صورت فهرست وارمطالبي را خدمت شما عزيزان عرض كنم چون بسياري از عزيزان شايد در نماز هاي جمعه كمي با تاخير به مسجد مي آيند و بسياري از مسايل اخلاقي اسلامي را نمي دانند و امروز چون همه حضور دارند لذا بنده آيات و احاديثي را خلاصه وار خدمت شما عزيران ترجمه كنم و اميدوارم كه خدوند به همه ما توفيق عمل عنايت بفرمايد


سخنانم درباره حقوق مسلمين است حقوقي كه هر مسلمان بر گردن مسلمان ديگر دارد پيامبراكرم به چند حق از حقوق مسلمان در این حدیث اشاره مي كنند يكي از حقوقي كه هر مسلمان بر مسلمان ديگر دارد اين است كه وقتي او را ملاقات مي كند سخنش را با سلام آغاز كند چون پيامبراكرم صلي عليه و سلم مي فرمايند: من شما را به يك عملي راهنمايي مي كنم كه اگر آن را گسترش داديد محبتها را بين تان زياد مي كند، عبدالله بن سلام مي گويد: اولين سخني كه پيامبر پس از ورودشان به مدينه منوره فرمودند اين بود سلام كردن را گسترش دهيد چرا كه سلام شعار هر مسلمان است مسلمان وقتي مسلمان ديگر را مي بيند بايد با السلام عليك او را ملاقات كند در حق او دعا كند و آن شخص هم جوابش را با دعای خير بدهد همچنين پيامبر فرمودند: به فقرا و مستمندان طعام بدهيد و صله رحم را به جا آوريد، مطلبي را كه مي خواهم امروز تاكيد كنم همين مسئله صله رحم است كه متاسفانه بر اثر ضعف ايماني كه داريم مي بينيم به خاطر مسايل بسيار بي ارزش سالها و ماهها برادر از برادر و يا برادر از خواهر قهر هستند. در حاليكه پيامبر مي فرمايند: صله رحم را بجا آوريد امروز روز عيد است لذا هر كدورتي كه نسبت به هم داريد قبل از رفتن به خانه بيرون بريزيد و همين جا تصميم بگيريد با خويشاوند خود رابطه برقرار كنيد و با آنها رفت و آمد كنيد.


همچنين پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم فرمودند: شما نماز بخوانيد در دل شب. در زماني كه همه خوابيده اند برخيزيد وبا خدا به راز و نياز بپردازيد. اگر اين مواردي كه خدمت شما عزيزان عرض شد، عمل كنيد حتما به بهشت داخل مي شويد. و همچنين پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم فرمودند: اگر كسي شما را دعوت كرد دعوتش را بپذيريد. كه متاسفانه اين سنت حسنه از بين رفته و دارد جزء مسائل متروكه قرار ميگيرد.


و ديگر پيامبر اكرم فرمودند: اگر كسي از شما راهنمايي خواست او را راهنمايي كنيد. وظيفه شرعي هر مسلمان است زماني كه مسلماني عطسه زد و گفت الحمدالله شما در جواب بگويد. يرحمك الله، و هنگامي كه بيمار شد، به عيادت او برويد، و هنگامي كه مرد، در تشييع جنازه او شركت كنيد. اين مجموعه حقوق مسلمانان بود كه پيامبراكرم صلي الله عليه و سلم فرمودند: و ديگر اينكه فرمودند از حق مسلمان بر مسلمان اين است كه آن چيزي را كه براي خود مي پسنديد براي برادر يا خواهر مسلمان خود به پسنديد. و آن چيزي را كه براي خود نمي پسندید براي ديگران هم نبايد بپسندید.


پيامبراسلام، جامعه اسلامي را به يك جسم تشبيه مي كنند كه سعدي هم مي گويد: بني آدم اعضاي يكديگرند/ كه در آفرينش ز يك گوهرند.


چو عضوي بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار


يعني مسلمانان يه يكديگر وابسته اند و در غم و شادي يكديگر بايد با هم شريك باشند، فكر نكنيد آن مسلماني كه در گوشه زندانهاي اسرائيل شكنجه مي شود با او هيچ رابطه اي نداريد. يا آن مسلماني كه در دورترين نقطه جهان به دست كفار شهيد مي شود با ما بيگانه است.


خير مسلمانان با همديگر مرتبط هستند آنها از طريق كلمه الله با ما وصلند. رابطه ما رابطه اخوت مسلمين است ، كه بايد با مسلمانان هم دردي كنيم در غم و شادي همديگر شريك باشيم . چرا كه مسلمانان مانند اعضاي بدن انسان با يكديگر مرتبط هستند.


و در حديثي ديگر مي فرمايند: مسلمانان مانند اجزاي يك ساختمان هستند همان طور كه اجزاي ساختمان در استحكام آن نقش دارند مسلمانان هم بايد همين طور باشند.


حق ديگري كه بايد رعايت شود كمك به فرد مظلوم يا ستمديده است زماني كه مسلماني نياز دارد او را تنها رها نكنيم. مسلمان برادر مسلمان است، نبايد زمانيكه احتياج به كمك داشت او را رها كنيم ، و نبايد او را تحقير كنيم.


پيامبراكرم صلي الله عليه و سلم مي فرمايند: هر كس گرهي از كار برادر مسلمانش بگشايد، يعني زماني كه نياز به كمك مالي يا مشكلي ديگر داشت در حل آن به او كمك كند، خداوند متعال تمام مشكلات او را حل مي كند. كسي كه به تنگدستي كمك كند، خداوند كارهاي دنيا و آخرت را براي او آسان مي كند. و كسي كه آبروي مسلماني را نريزد، و آبرويش را حفظ مي كند. واز خطاهای او چشم پوشي مي كند. خداوند در دنيا و اخرت پرده پوشي او را مي كند.


خلاصه اينكه پيامبراكرم صلي الله عليه و سلم فرمودند: خداوند بنده مسلمانش را كمك و ياري مي كند، تا زماني كه مسلمان در صدد كمك و ياري برادر يا خواهر مسلمانش باشد .و زماني كه انسان در صدد كمك به برادر يا خواهر مسلمانش نباشد خدا هم او را كمك و نصرت نمي كند.


ديگر از حقوقي كه بايد رعايت شود، اين است كه مسلمان نبايد به مسلمان ديگر آزارو اذيت برساند، حتي اگر با يك نگاه كردن موجب ناراحتي او شود. حق نداريم كه اين كار را بكنيم.


مال مسلمان حرام است، آبرو او هم حرام است، ريختن خون مسلمان هم حرام است. يعني تجاوز و تعدي به هر كدام از اين ها حرام است.


از پيامبراسلام سوال كردند: كه فرد مسلمان چه كسي است؟ فرمودند: مسلمان كسي است كه ديگران از دست و زبان او در امان باشند.


ديگر اينكه انسان بايد متواضع باشد، بخل نداشته باشد. اركان كفر چهار چيز است كه انسان را به كفر مي كشاند.


اول: تكبر. انسان را از خدا باز مي دارد. دوم: حسادت. انسان را از پذيرفتن دستورات خدا باز مي دارد. سوم: خشم.و غضب. انسان را از عدالت باز مي دارد. چهارم: شهوت. انسان را از عبادت باز مي دارد.


در قران مجيد مي خوانيم (كه سعي كنيد كه متواضع باشيد چهرات را با تكبر و غرور از مردم بر مگردان بر روي زمين متكبرانه راه نرو...) ، تواضع است كه انسان را در نزد همگان محبوب مي سازد، به انسان عزت و كرامت مي دهد.


مواردي كه در روز عيد قربان كه بايد رعايت شود.


پيامبراكرم صلي الله عليه و سلم مي فرمايند: هيچ عملي براي فرزند آدم در نزد خدا محبوب تر از ريختن خون قرباني نيست از پيامبر سوال مي شود كه اين قرباني كه انجام مي دهيم چه نفعي براي ما دارد؟ فرمودند: اين سنت پدر شما حضرت ابراهيم خليل الله است. سوال شد اي رسول خدا در اين قرباني براي ما چه هست فرمودند در برابر هر موي گوسفند قرباني نيكي يه آن كسي كه قرباني مي كند مي رسد، همچنين به ازاي هر موي پشم قرباني به انسان نيكي مي رسد. به همين خاطر فرمودند: كسي كه توانايي قرباني دارد يعني صاحب نصاب است. بايد قرباني كند، و فرمودند: اگر كسي توانايي مالي دارد و قرباني نمي كند، حق ندارد در جمع مسلمانان حاضر شود.


حضرت ابراهيم بخاطر اين خليل الله نام گرفت كه خداوند ايشان را در معرض سخت ترين آزمايشها قرارداد ايشان پيروزمندانه از عهده اين آزمايشها بيرون آمدند.


سالها بود كه ايشان فرزندي نداشتند. بعد از سالها كه خداوند اسماعيل را به ايشان عطا كرد و بعد از مدتها انتظار زماني كه اسماعيل به سن جواني رسيد. خداوند به حضرت ابراهيم سلام الله عليه دستور مي دهد كه اي ابراهيم فرزندت را در راه ما قرباني كن! امروزه شايد بسياري از ماها حاضر نباشيم گوسفندي را قرباني كنيم.اما خداوند به حضرت ابراهيم دستور مي دهد كه فرزندت را قرباني كن.


حضرت ابراهيم به حضرت اسماعيل مي گويند كه اي دلبندم خدا به من دستور داده ،و من در خواب ديدم كه مي بايست تو را در راه الله قرباني مي كنم (و خواب انبيا هم وحي است) نظر تو در اين مورد چيست؟ حضرت اسماعيل در جواب پدر مي گويد: اي پدر آنچه كه خدا به تو دستور داده انجام بده، انشاء الله من را جز صابران خواهي يافت.


حضرت ابراهيم در خفا مادر اسماعيل ريسمان و چاقوي بر مي دارد و چون مي بايست از مادر هم اجازه بگيرند و ايشان هم خبر داشته باشد كه حضرت اسماعيل كجا مي رود به مادر حضرت اسماعيل مي گويند: فرزندت را لباس نو بپوشان، موهاي سرش را شانه كن، زيرا او را مي خواهم به مهماني ببرم . (منظور حضرت ابراهيم مهماني خدا است) وقتي كه مادر به او لباس نو مي پوشاند، سرش را شانه مي زند، و او براي رفتن به مهماني آماده مي كند. حضرت ابراهيم اسماعيل را براي قرباني به طرف مني مي برند. (سخت ترين روز از زمان خلقت ابليس براي او روزي است كه مي بيند حضرت ابراهيم فرزندش را براي رضايت خدا قرباني مي كند) لذا تمام تلاشهايش را بكار مي گيرد كه حضرت ابراهيم را از اين دستور خدا باز دارد و منصرف سازد. در سه محل كه امروز حجاج سنگ ريزه ها را مي زنند شيطان ظاهر مي شود و وسوسه قلب حضرت ابراهيم وسوسه مي كند كه شايد ايشان را از اين عمل خطير باز دارد اما حضرت ابراهيم شيطان را رجم مي كند و امروزه حجاج به تاسي از اين عمل حضرت ابراهيم عمل رجم را انجام مي دهند .


زماني كه به قربان گاه مي رسند اسماعيل به پدربزرگوارش مي گويد اي پدرجان! من در برابر دستور خداوند تسليمم. اما چند تا وصيت دارم و از شما درخواست دارم كه اينها را انجام دهيد.


اول: اينكه دست و پايم را محكم با طناب ببنديد شايد هنگام قرباني دست و پا زنم و شما اذيت شويد.


دوم: چهره ام را به هنگام ذبح به طرف زمين برگردانيد ،شايد مهر و شفقت پدري باعث شود كه شما در دستور خداوند تاخير بفرماييد.


سوم: لباسهايتان را جمع كنيد و به دور خودتان بپيچيد كه قطره هاي خون من بر لباسهايتان نريزد شايد كه از اجر و پاداش من كاسته شود. و يا اينكه شايد مادرم آن خونها را ببيند و ناراحت شود.


چهارم: اينكه چاقو را بسيار تيز كنيد و هنگام قرباني محكم بر حلقومم بكشيد زيرا سختي جان كندن بسيار دشوار است.


پنجم: پيراهنم را براي يادگاري براي مادرم ببريد اما توضيح ندهيد و نگويي كه چگونه فرزندم را قرباني كردم


بعد از اين سفارشات، حضرت ابراهيم چاقو را بر مي دارند و به وصيت هاي حضرت اسماعيل عمل مي كنند و هنگامي كه مي خواهند حضرت اسماعيل را قرباني كنند هر چه چاقو را بر حلقوم حضرت اسماعيل ميكشند چاقو نمي برد. حضرت اسماعيل در همان حالي كه زير چاقوي قرباني خوابيده اند مي گويند اي پدر نكند كه مهر پدري شما را ضعيف كرده است كه نمي توانيد حلقوممرا ببريد؟! حضرت ابراهيم از روي عصبانيت چاقو را بر سنگ مي زنند، سنگ دو نيم مي گردد. حضرت ابراهيم به چاقو مي گويند اي چاقو! سنگ را دو نيم مي كني؟ اما گلوي اسماعيل را نمي بري؟ ان گاه چاقو به صدا در مي آيد و مي گويد: اي ابراهيم تو مي گويي ببر اما پروردگارم مي گويد: نبر! من چگونه به دستور تو عمل كنم و از دستور پروردگارم سرپيچي كنم؟! (به همين خاطر است كه اكرم مي فرمايند: متوجه باشيد در جايي كه نافرماني خداوند است از هيچ مخلوقي اطاعت نكنيد) كه خداوند در عوض ذبح اسماعيل يك گوسفند بسيار بزرگي از بهشت به عنوان فديه حضرت اسمايل آورد تا حضرت ابراهيم آن گوسفندرا بجاي حضرت اسماعيل قرباني كند. به اميد قبولي تمام طاعات و عبادات در نزد پروردگارسبحان والسلام .